ماجرای غصب فدک توسط ابوبکر
تمام شواهد نشان مى دهد حاکمان آن روز تصمیم داشتند فدک را از خاندان امام على(علیه السلام) بگیرند تا آن که مبادا مایه قدرت آنها شود. از این رو امام صادق(علیه السلام) در حدیثی می فرمایند: «هنگامى که ابوبکر به خلافت رسید عمر به او گفت: مردم بنده دنیا هستند و غیر از آن را نمى خواهند، بنابراین خمس و فىء و فدک را از على و اهل بیتش باز گیر؛ زیرا پیروانش وقتی این امر را ببینند او را رها کرده به سوى تو مى آیند».
علل غصب فدک توسط خلیفه اول
دو موضوع را مى توان از علل اصلى تصمیم خلیفه اول ذکر نمود:موضوع اول: از مطالعه ى تاریخ، این مطلب به خوبى روشن مى شود که عایشه پیوسته از دو موضوع رنج مى برده است.
اول اینکه رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) چون به خدیجه زیاد علاقه مند بود و گاه و بیگاه او را به نیکى یاد مى کرد حسد عایشه تحریک مى شد، حتى گاهى اعتراض مى کرد و مى گفت: خدیجه پیرزنى بیش نبود چرا این قدر او را تعریف مى کنى؟.
پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) جواب مى داد: کجا مانند خدیجه پیدا مى شود؟ اولین زنى بود که به من ایمان آورد. اموالش را در اختیارم قرار داد. در تمام کارها یار و یاورم بود. خدا نسل مرا در اولاد او قرار داد. 1
عایشه مى گوید: بر هیچ زنى مانند خدیجه رشک نمى بردم با این که سه سال پیش از عروسى من مرده بود. زیرا رسول خدا خیلى از او تعریف مى کرد. و خدا به رسولش دستور داده بود که به خدیجه بشارت بدهد که در بهشت قصرى برایش مهیا شده است. بسا اوقات رسول اکرم گوسفندى را مى کشت و گوشتش را براى دوستان سابق خدیجه مى فرستاد.2 حضرت صادق علیه السلام مى فرماید: روزى رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) وارد منزل شد. عایشه را دید که در مقابل حضرت زهرا ایستاده داد و مى گوید: اى دختر خدیجه تو گمان مى کنى مادرت بهتر از من است؟ چه فضیلتى بر من دارد؟ او هم زنى مثل ما بود.
رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) سخن عایشه را شنید. وقتى فاطمه چشمش به پدر افتاد شروع به گریه کرد. پیغمبر فرمود: فاطمه جان چرا گریه مى کنى؟ عرض کرد: عایشه به مادرم توهین مى کند.
رسول خدا خشمناک شد و فرمود: عایشه ساکت شو. خداوند متعال زن هاى با محبت و بچه دار را مبارک قرار داده است. خدیجه براى من فرزندانى به نام طاهر، قاسم و فاطمه و رقیه و ام کلثوم و زینب آورد ولى خدا ترا عقیم و نازا قرار داد. 3
دوم: پیغمبر اکرم بیش از حد متعارف به فاطمه اظهار علاقه مى نمود. همین اظهار محبت ها، روح حسود عایشه را در عذاب قرار مى داد زیرا طبیعى زن هاست که از فرزند هوو خوششان نمى آید. به قدرى ناراحت بود که گاهى به پیغمبر اعتراض مى کرد و مى گفت: با اینکه فاطمه شوهردار است هنوز او را مى بوسى؟.
پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) در جوابش مى فرمود: تو از مقام و منزلت فاطمه (علیهاالسلام) خبر ندارى و الا این سخن را نمى گفتى.4 هر چه بیشتر از فاطمه تعریف مى کرد حسد عایشه بیشتر تحریک مى شد و در مقام اعتراض بر مى آمد.
روزى ابوبکر مى خواست خدمت رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله برسد، صداى داد و فریاد عایشه را شنید که به رسول خدا مى گفت: به خدا قسم مى دانم تو على و فاطمه را بیشتر از من و پدرم دوست دارى.
ابوبکر داخل شد و به عایشه گفت: چرا بلندتر از رسول خدا سخن مى گویى. 5 علاوه بر این، عایشه عقیم و بى فرزند بود و نسل پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) از فاطمه به وجود آمد. این موضوع نیز عایشه را رنج مى داد. بنابراین حسد و کدورت عایشه را باید یک امر طبیعى حساب کرد. و بر طبق جریان عادى، گاهى پیش پدرش ابوبکر مى رفت و از فاطمه (علیهاالسلام) شکایت مى کرد. لذا مى توان حدس زد که ابوبکر هم قلبا از فاطمه مکدر بوده است و منتظر فرصت بودند تا آتش حسد و کینه ى خودشان را فرونشانند و از فاطمه علیهاالسلام انتقام بگیرند. و قتى پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) وفات کرد فاطمه گریه مى کرد و مى فرمود: آه چه روز بدى دارم!.
ابوبکر مى گفت: آرى، روز بدى در پیش دارى. 6
موضوع دوم: عمر و ابوبکر فکر مى کردند که فضائل و کمالات ذاتى و مقام علم و دانش و فداکارى هاى على (علیه السلام) قابل انکار نیست. سفارشات پیغمبر هم نسبت به او در بین مردم شایع است. داماد و پسر عموى پیغمبر هم که هست. اگر وضع اقتصادى او نیز خوب و پولى در اختیار داشته باشد، ممکن است گروهى با او همدست شوند و خطرى براى خلافت بوجود آید. این نکته ای است که عمر به ابوبکر تذکر داد. به ابوبکر گفت: مردم بندگان دنیا هستند و جز آن هدفى ندارند، تو خمس و غنائم را از على (علیه السلام) بازگیر و فدک را از دستش بیرون بیاور، وقتى پیروانش دست او را خالى دیدند رهایش مى سازند و به جانب تو متمایل مى گردند.7
این دو عامل مهم و عوامل دیگرى باعث شد که خلیفه اول تصمیم گرفت فدک را مصادره کند و دستور داد عمال فاطمه (علیهاالسلام) را بیرون نمودند و آن را در تصرف عمال خودش قرار داد.
پینوشت
1.تذکرة الخواص ص ۳۰۳- مجمع الزوائد ج ۹ ص ۲۲۴
2.صحیح مسلّم ج ۴ ص ۱۸۸۸
3.بحارالانوار ج ۱۶ ص ۳
4.کشف الغمه ج ۲ ص ۸۵
5.مجمع الزوائد ج ۹ ص ۲۰۱
6.ارشاد مفید ص ۹۰
7.ناسخ التواریخ ج زهرا ص ۱۲۲.
منبع: سایت عصر شیعه
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}